، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

عمری با پسرم

بدون عنوان

سلااااام پسر عزیزم .خوبی مامان .کم کاری مامانو ببخش و به پای بی توجهی من نزار فقط کمی زمان به مامان بده دوباره شروع می کنم  می نویسم برات فعلا حکایت مامان اینه: خسته     اززندگی از این همه تکرارخسته ام از های و هوی کوچه و بازار خسته ام تن خسته سوی خانه دل خسته میکشم وایا! از این حصار دل آزار خسنه ام دلگیرم از خموشی تقویم روی میز از دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام ازاو که گفت یار تو هستم ولی نبود از خود که زخم خورده ام از یار خسته ام با خویش در ستیزم و از دوست در گریز از حال من مپرس که بسیار خسته ام. این شعر رو خیلی دوست دارم عزیزم .امیدوارم همیشه تو زندگیت قوی باشی دعای مامان همیشه همراهته.     ...
5 دی 1392
1